معماری
خانه / ادب و هنر / شهید گهیځ و ارتباط آن با نهضت اسلامی

شهید گهیځ و ارتباط آن با نهضت اسلامی

محترم اکادیمیسین استاد عبدالاحد عشرتی یکی از چهره های شناخته شده و درخشنده تاریخ مطبوعات و مبارزات اسلامی کشور ما شمرده می شوند که روزگاران درازی را در کنار شهید منهاج الدین ګهیځ در پیشبرد امور جریده وزین ګهیځ سعی و تلاش نموده اند. در مصاحبه که به تاریخ ۲۳ حمل ۱۴۰۱ خورشیدی با جناب ایشان در مورد فعالیت های آن وقت داشتیم، برخی ابعاد ناگفته مبارزه شهید ګهیځ و آن هفته نامه وزین را روشن ساخته اند که با دعای صحت و سعادت وی به گونه ذیل پیشکش می گردد. «اداره انجمن نویسنده گان و ژورنالیستان گهیځ»

 

آرزویی که تحقق یافت:

من در زندگی خود، آرزو داشتم شخصی و یا کدام نهادی رسانه‌یی یا مرکز فرهنگی پیدا شود تا از فعالیت‌ها و خدمات شهید منهاج الدین گهیځ که در عرصه رسانه‌ها و گسترش افکار اسلامی انجام داده است یادآوری کند؛ چون منهاج الدین گهیځ در همین مسیر (مطبوعات) ذریعه دشمنان اسلام و جریان‌های که علیه اسلام و افکار اسلامی می رزمیدند به شهادت رسید. شهید منهاج الدین گهیځ بالای همه ما (خانواده رسانه و مطبوعات) حق دارد که نباید فعالیت‌ها و خدمات مطبوعاتی ایشان به دست فراموشی سپرده شود. من و استاد گهیځ با هم همسایه بودیم و در ساحه گذرگاه ولایت کابل (ناحیه هفتم کنونی) سکونت داشتیم، زندگی ظاهری گهیځ خوب بود و یک زندگی معتدلی داشت، وی کسی نبود که ثروتمند محسوب شود؛ حالت بدی هم از لحاظ اقتصادی در زندگی استاد وجود نداشت و زنده گی خوب داشت. در میان دوستانم منهاج الدین شخصیتی بود که تا حد توانایی خود برای اسلام و رساندن پیام دین اسلام از طریق مطبوعات کار میکرد.

شهید گهیځ آرزو داشت، کاری کند که خداوند متعال ایشان را مورد مغفرت خود قرار دهد، موصوف بر پیمان خود استوار ماند و در حقیقت در همین راه، کار و تلاش کرد و بالاَخره در همین راه به شهادت رسید.

من (عشرتی) و مولوی خالص (مرحوم مولوی محمد یونس خالص رهبر یکی از شاخه‌های حزب اسلامی) به اساس فیصله قیادت نهضت اسلامی در آن وقت در جریده گهیځ کار میکردیم؛ دوستانش منهاج الدین گهیځ را بسیار خوب میدیدند، همه با جریده گهیځ یک علاقه مندی خاصی داشتند و کسی از میان پیروان آن وقت نهضت اسلامی نبود که گهیځ را دوست نداشته باشد. در مقابل کسانیکه در چوکات حکومت کار میکردند و فکر کمونستی داشتند با منهاج الدین و جریده گهیځ مخالفت می کردند. این عده، با همه اسلامگراها مخالفت می‌کردند. در زمان ظاهر شاه، شهید     (در ششم دلو سال ۱۳۴۷ هـ ش) گهیځ فعالیت فرهنگی و رسانه‌یی خود را به شکل رسمی آغاز کرد، وقتی داود خان به قدرت رسید، کمونستان تلاش کردند که وارد دستگاه حکومتی شوند و مردم را هم فکر خود بسازند؛ در همین حال شهید منهاج الدین گهیځ در مقابل آنها به مقاومت پرداخت.

برای اولین باری که نهضت اسلامی در افغانستان پایه گذاری شد؛ رهبری نهضت اسلامی، ما دو نفر را (عبدالاحد عشرتی و استاد ربانی شهید) را وظیفه داد تا با شهید منهاج الدین گهیځ در کار پیشبرد جریده گهیځ همکاری کنیم. ما هم همکاری خود را از شماره دوم جریده در سال ۱۳۴۷ سیزدهم دلو، روز یکشنبه شروع کردیم. استاد ربانی چون در پوهنتون استاد بودند و نمی توانست با گهیځ بیشتر همکاری کند، اما بنده از روزیکه از طرف کمیته‌ی نهضت اسلامی مؤظف شدم، فعالیت خود را با گهیځ و جریده آن آغاز کردم تا اینکه منهاج الدین گهیځ به شهادت رسید.

خوب بیادم است که بنده با شش نام مختلف ولی مستعار در جریده گهیځ مضمون می‌نوشتم و در حدود ۴۰ فیصد مضامین جریده‌ی گهیځ را تهیه میکردم. با نام‌های مستعار چون میرمن خاتول از چهاردهی، محمد عبدالله، احمد طارق، فاروق علی، میرمن شهلا، عبدالستار از لوگر، پکتیس از پکتیا و ځدران پور؛ با همین نام‌ها در هر شماره‌ی جریده گهیځ یک مضمون داشتم. چون جریده گهیځ یک جریده اسلامی بود و از سوی دیگر در آن زمان نشریه‌ها کم بودند، تا جاییکه فکر میکنم همه‌ی مردم از جریده گهیځ استفاده می‌کردند؛ فقط یک عده کسانیکه در حکومت کار میکردند و پیرو شعار کمونستی بودند از سویی هم گهیځ مخالف نظریات حکومت فعالیت میکرد و شخص گهیځ هم مخالف حکومت بود به نشریه کمتر علاقه مندی داشتند.

در این شکی وجود ندارد که منهاج الدین گهیځ از طرف کمونستان به شهادت رسید. چون فعالیت گهیځ و نشرات هفته نامه آن مخالف آنها بود و آنها نمی‌خواستند فعالیت‌های گهیځ ادامه یابد، تلاش میکردند که فعالیت‌های گهیځ قطع شود و بالآخره، خود منهاج الدین گهیځ را به شهادت رساندند. وقتی منهاج الدین گهیځ به شهادت رسید، مولوی عبدالرب احدی، مسؤولیت و امتیاز گهیځ را برای یک مدتی به عهده گرفت و یک تن را به حیث مدیر جریده و یا هفته نامه تنظیم کرد. یگانه چیزیکه قابل تأسف بود و است و همچنان همیشه فکر میکردم، مقام شخصیت و تداوم مسیر گهیځ بود؛ در جامعه اسلامی ما کسی نتوانست راه آن را تعقیب کند؛ حتا من‌هم نتوانستم که با جریده‌ی گهیځ همکاری خود را ادامه دهم.

در جریان نشرات جریده گهیځ، در آن زمان نزد من فکر رشد  و ادامه جریده وجود داشت که باید جریده گهیځ منظم چاپ شود و از چاپ نماند. به همین دلیل شب و روز کار میکردیم و نسبت علاقه‌ای که داشتیم اصلاً خسته نمی شدیم. حتی در حدود ۴۰ فیصد مضامین جریده گهیځ را تنها من تهیه میکردم.

اولین شماره جریده گهیځ بتاریخ  (۶ دلو ۱۳۴۷ هجری خورشیدی) با قطع متوسط به امتیاز مرحوم منهاج الدین گهیځ و با مدیریت ایشان بطبع رسید. بعد از شهادت منهاج الدین، امتیاز این جریده را مولوی عبدالرب «احدی» وردک به عهده گرفت. بتاریخ (۲۶ قوس ۱۳۵۱ هجری خورشیدی) که داستان تراژید شهادت منهاج الدین گهیځ هم در همین شماره بطبع رسیده است. ناگفته نماند که در همین شماره مضمونی از (هیرالد تریبیون) تحت عنوان (مصر و اتحاد شوروی) به نشر رسیده است که در آن تذکر داده شده است که منهاج الدین گهیځ به آرزوی خود نرسید و از طرف دشمنان اسلام به شهادت رسید.

در نهضت اسلامی، کسی مخالف منهاج الدین گهیځ نبود و با فعالیت‌های وی موافق بودند. من به حیث عضو نهضت اسلامی افغانستان در جریده گهیځ کار میکردم. اینکه از طرف نهضت اسلامی و رهبران آن تا امروز از فعالیت‌های گهیځ یاد آوری نشده است و نمیشود قابل تأسف است.

بعد از یک مدتی آمر صاحب مسعود بنده را با یکی از اعضای دیگر نهضت بخاطر آوردن سلاح به پاکستان فرستاد، وقتی پاکستان رسیدیم، استاد سیاف پیشنهاد کرد و گفت بیا نزد من، من تعجب کردم! فکر کردم که ما در بین خود بی اتفاق نبودیم؛ استاد سیاف چرا و به چه دلیلی من را نزد خود می‌خواهد؟! قبل از اینکه پاکستان برسیم در پنجشیر بودم، بخاطر انتقال سلاح پاکستان رفتیم. از سوی دیگر استاد ربانی گفت نرو، همراه ما باش ولی سیاف شخصی را فرستاد که بیا، حیران شدم؛ چون، ما در کابل در نهضت اسلامی یکجا بودیم حالا چرا متفرق شدیم؟! وقتی در پاکستان دیدم بیشتر رهبران خود خواه شده بودند. افراد نهضت اسلامی متفرق شده بودند. سیاف به یک طرف، حکمتیار به دیگر طرف و مولوی خالص طرف دیگری و دیگران هم به هر طرف رفتند و از هم متفرق شدند. به اثر خود خواهی آنها گهیځ و نشریه آن هم به دست فراموشی سپرده شد. از همین لحاظ فعالیت‌ها و قربانی که دادند هم نتیجه‌یی که باید میداشت در پی نداشت.

 

نهضت اسلامی در افغانستان:

نهضت اسلامی در افغانستان، اولین مجلس تهداب گذاری خود را در سال (۱۳۳۱هجری خورشیدی) در قول آبچکان ولایت کابل بعد از تلاوت آیاتی از قرآن مجید توسط قاری یحیی از ولایت غزنی افتتاح کرد. ذوات ذیل در آن مجلس اشتراک داشتند و از تهداب گذاران نهضت اسلامی مذکور در افغانستان شناخته می شوند:

۱- مرحوم پوهاند فاضل خان فاضل از چهاریکار پروان

۲- مرحوم سید احمد خان

۳- کاکا حسن ترجمان

۴- میر محمد یعقوب از قلعه قاضی چهاردهی

۵- میر غلام محمد از چهاریکار

۶- معلم سروالدین

۷- سید یعقوب مدیر بانک

۸- فیض محمد احمد زی رییس آریانا

۹- عبدالحق واله

۱۰- محمد هاشم صافی پسر کاکای مرحوم استاد خلیلی

۱۱- قاری یحیی از غزنی

۱۲- مولوی صاحب کاکر از قره باغ

۱۳- عبدالغفار سویدا از کابل

۱۴- جان محمد کوهستانی

۱۵- محمد حسین یمین

۱۶- خواجه آقا شرار

۱۷- انجنیر محمد افضل از کابل

 

در سال ۱۳۳۲ ذوات ذیل عضویت این نهضت را حاصل کردند:

۱- عبدالاحد عشرتی

۲- عبدالعزیز فروغ وزیر پلان

۳- مولوی صاحب قلعه بلند

۴- وفی الله خان سمیعی

۵- استاد احمد زی

۶- استاد برهان الدین ربانی

۷- محمد شفیق وجدان

۸- غلام محمد نیازی

۹- سمیع الدین ژوند

رهبران تحریک نهضت اسلامی، در سال ۱۳۳۴ هجری خورشید مرحوم غلام محمد نیازی و مرحوم وفی الله سمیعی را وظیفه دادند تا این نهضت را بنام تحریک جوانان مسلمان، در پوهنتون تهداب بگذارند. نهضت اسلامی در فراز و نشیب تحولات ده‌ها شهید در راه اعتلای نهضت اسلامی دادند.  منهاج الدین گهیځ در نهضت اسلامی عضویت نداشت، اما نهضت اسلامی میدانست که منهاج الدین گهیځ برای اسلام کار میکند؛ به این منظور دو نفر را وظیفه می دهند تا با منهاج الدین گهیځ و جریده گهیځ همکاری کنند. یک ارتباط معنوی در بین نهضت اسلامی و منهاج الدین گهیځ وجود داشت. گهیځ در مقابل بی عدالتی‌ها، الحاد و کمونستان موقف میگرفت و یک سد بزرگ در مقابل کمونستان بود. فروش جریده گهیځ در آن زمان منابع مالی گهیځ را تمویل میکرد. جریده بسیار علاقه مند داشت و همه شماره‌های آن بفروش میرسید. همچنان وزارت اطلاعات و فرهنگ همراه گهیځ همکاری داشت.

جریان شهادت منهاج الدین ګهیځ:

جریان شهادت طوری است که شب برات ماه شعبان بود، شب تاریکی خود را پخش کرده بود، من و منهاج الدین گهیځ وقتی نماز خفتن را در مسجد ادا کردیم از مسجد بیرون شدیم، خانه آنها به مسجد نزدیکتر بود، گفت، بیا که خانه ما برویم، من گفتم شب برات است باید یک بار به خانه خود بروم، گاهی بعد از نماز عشاء، روی مضامین گهیځ صحبت می کردیم؛ وقتی من بطرف خانه خود میرفتم، دیدم که دو نفر با عجله آمدند و در یک موتر جیپ سوار شده حرکت کردند، تعجب کردم ولی ندانستم که چه شد؛ وقتی داخل کوچه منزل شهید گهیځ گردیدم، از آن طرف فرزندانش گریه کنان آمدند که پدر ما را کشتند، وقتی رفتم دیدم که بالای منهاج الدین گهیځ فیر مرمی صورت گرفته است. طبق حکایت اعضای خانواده‌اش، شهید منهاج الدین گهیځ در آن شب مهمان هم داشت که همراه با وی به شهادت رسانده شده بود، احتمال دارد مهمان مذکور را به گمان این که من( عشرتی) باشد، به شهادت رسانده باشند؛ چون میدانستند که من و گهیځ یکجا کار می کنیم.

بعد از آن، من به همراهی چند نفر دیگر، منهاج الدین گهیځ را به موتر بالا کردیم تا وی را به شفاخانه برسانیم، تا نزدیکی پل گذرگاه، منهاج الدین الله الله گفته آمد و معلوم می شد که زنده است، وقتی از پل گذشتیم جان به جانان سپرد و به شهادت رسید.

سپس نزدیکان و اقارب گهیځ جسد وی را به کندز انتقال دادند و در آنجا به خاک سپردند. یک ماه بعد غرض ادای فاتحه به منزل شهید در کندز رفتم و دعا کردیم برایش. شهید منهاج الدین گهیځ با علاقه و همکاری جدی جریده را هم تمویل و هم نشر میکرد. من، شهید گهیځ و گهیځ من را زیاد دوست داشت. تمام فکر و اندیشه ما این بود تا جریده گهیځ را هرچه خوبتر و با مضامین بهتر به چاپ برسانیم.

وقتی حالا مجله گهیځ کنونی (نشریه انجمن نویسنده گان و ژورنالیستان گهیځ) را نگاه میکنم، چهره منهاج الدین گهیځ بیادم می‌آید. از دیدن گاه‌نامه گهیځ بسیار خوشحال هستم.

چون من آن زمان مامور دولت بودم زیاد با شهید گهیځ دیده نمی توانستم، تنها در تنظیم مضامین جریده گهیځ، همکاری میکردم، برخی دیگر از افراد هم علاقه مند بودند و مضمون برای چاپ میدادند و اکثرا مضمونی که شهید منهاج الدین گهیځ آن را می پسندید، به عنوان سر مقاله جریده انتخاب می‌شد.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

قالب وردپرس