احمد ضیاء رحیمزی، مسؤول ارتباطات انجمن ګهیځ
علمای علم ارتباطات به این باور اند که رسانه وسيله ایست كه فرستنده به كمك آن پیام خود را با معنا و مفهوم مورد نظرش به گيرنده منتقل می سازد، به عبارت ديگر، رسانه، وسيله حامل پيام از فرستنده به گيرنده است که كتاب، روزنامه، مجله، عكس، فلم، نوار صوتی و تصويری، راديو، تلويزيون، ماهواره و… همه نمونه های از رسانه ها هستند.
در افغانستان پسا طالبان هم در کنار یک مقدار پیشرفت های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، در قسمت ایجاد رسانه ها و اعطای آزادی به رسانه ها شاهد پیشرفت های بودیم که بدون شک با همه هنجار ها و نا هنجاری ها در پیشرفت کلی ارتباطات نقش خود را ایفا کردند.
اکثریت دانشمندان و آگاهان امور ارتباطات به این نکته هم باورمند اند که يكی از ابزارهای مؤثر و مفيد در زمينه ارتباطات “رسانه های جمعی” اند و به باور آنها، رسانه های جمعی می توانند هنجارهای اجتماعی را تقويت دهند یا برعکس آن را تضعيف سازند و به تعبير اکثریت آنان وسايل ارتباط جمعی می توانند به یک سطح شدن در عرصۀ فرهنگی و يكسان شدن الگوها و انديشه ها كمك شايانی انجام دهند.
در افغانستان هم پس از آن که با مساعد شدن زمینه آزادی بیان و آزادی رسانه ها، این وسایل مؤثر ارتباط جمعی با پیشرفت نسبی در جامعه کمک کردند و جامعه جنگ زده و فقیر افغانستان را تا حدی با جهان خارج که سالها از آن بریده مانده بود وصل کردند، برخی پدیده های منفی را نیز رایج ساختند که نمی توان از آن چشم پوشید.
طبیعی است که این همه آزادی ها و به خصوص آزادی بیان و آزادی رسانه که دست آورد مهم دوران پسا طالبان در افغانستان به شمار می رود، اگر جوانب منفی خود را دارا بود، از برخی جوانب مثبت هم خالی نبود و بی انصافی خواهد بود اگر از همه مزایای این آزادی ها و به خصوص آزادی رسانه ها چشم پوشید.
کثرت رسانه ها، جوانب مثبت و منفی:
بعد از سقوط نظام طالبان در افغانستان و بعد از آن که سلسله کمک های ملکی و نظامی کشور های دور و نزدیک در این جا آغاز گردید، به رسانه های خصوصی اجازه فعالیت داده شد و یک رادیوی خصوصی که در ظاهر امر از سوی چند افغان آمده از غرب تأسیس گردیده بود، به نشرات آغاز کرد؛ مردم افغانستان که تا هنوز طعم تلخ خون ریزی و خانه جنگی را از یاد نبرده بودند، متعجب گردیدند و صدا های اعتراض از هر سو بر این نشرات بلند گردید اما وزارت اطلاعات و فرهنگ آن زمان به این صدای اعتراض مردم پاسخ مثبت نداد و برعکس معین ارشد وزارت اطلاعات و فرهنگ آن زمان که امروز هم سمت معتبری در یکی از ده ها اتحادیه اهل رسانه ها دارد، اظهار داشت که” چون مردم افغانستان سه دهه جنگ و خون ریزی را عقب گذاشته اند، نیاز به تفریح و آرامش ذهنی دارند و این گونه نشرات می تواند خستگی جنگ را از اذهان آنها بزداید.”.
هر چند قبل از آغاز نشرات این رادیوی خصوصی نیز برخی رسانه های چاپی و به خصوص مجلاتی که از کابل به نشر می رسیدند، با داشتن پشتی و یا صفحات داخلی رنگه و با تزئین تصاویری نیمه برهنه از سینما گران هندی و غربی تلاش نمودند تا به فرهنگ زدایی افغانهای جنگ زده بپردازند، ولی با آغاز نشرات اولین رادیوی خصوصی این تلاش منسجم تر و با قوت تمام افزایش یافت و بعد از آن داخل شدن شبکه های تلویزیونی خصوصی به این کار زار مبارزه، نقش آنها در ترویج افکار بیگانه و زدودن سنت ها و ارزش های دینی و اجتماعی افغانها، به شدت نمایان گشت.
طبیعی است که کثرت رسانه های دیداری و شنیداری در سرزمینی که هنوز زیر بناهای ریخته و پاشیده از جنگ سی سال باز سازی نشده است، هنوز فقر و تنگ دستی بر بیش از نود در صد جامعه حکم می راند، به ذات خود امر سوال بر انگیز شمرده می شود.
به همین دلیل هم بود که پس از آغاز به کار این نخستین رادیوی خصوصی، شاهد گسترش سرسام آور رادیو ها و تلویزیون های خصوصی در افغانستان بودیم که به گمان اغلب تا حال تعداد آن به بیش از دو هزار رسانه خواهد رسید.
این که محتوای نشرات این همه رسانه ها چگونه بود در بالا تذکر رفت، برخی از این رسانه ها به گونه منظم برنامه های داشتند و دارند، هر چند کاپی شده از رسانه های تصویری و شنیداری خارجی و غربی ولی برنامه ریزی شده و پلان گذاری شده. اما عده زیاد دیگری از این رسانه ها، چیزی برای تقدیم کردن به مردم خویش (چه مثبت و چه منفی) نداشتند و ندارند و به نشر مزخرفات و حتی بهتر است بگوییم ابلهیات پرداختند.
رسانه ها به حیث ابزار تهاجم فکری و فرهنگی:
کتاب های که در زمینه جنگ یا تهاجم فکری بیگانگان بر سرزمین های اسلامی نوشته شده اند، همه روی این نکته اتفاق نظر دارند که رسانه ها به صورت عموم یک ابزار یا وسیله جنگ فکری شمرده می شوند و به گونه عموم استعمار گران یا استیلا گران و غارت کننده گان سرزمین های اسلامی برای بدست آوردن اهداف شوم خویش در کشور های تحت اشغال خویش برعلاوه سایر وسایل از رسانه ها نیز استفاده می کنند.
مؤلفینی که در مورد تهاجم فکری یا جنگ فکری چیزی نوشته اند همه روی این نکته متفق اند که در جوامع عقب مانده اسلامی، اساسی ترین وسایل جنگ فکری رسانه ها و وسایل ارتباط جمعی اند و استعمار گران همه برنامه های جنگ فکری را که در عقب درهای بسته و در ادارات استخباراتی برای کلیساها، صومعه ها و مراکز بیشمار دیگر به نامهای مختلف طرح ریزی می شود، توسط رسانه ها و انجیوها (مؤسسات خارجی) به پیش می برد و هر فرد مسلمان می تواند مثال خوب آنرا در محل خود مشاهده نماید.
در کشور بخت برګشته ما نیز هر چند از سالیان متمادی رسانه ها به حیث ابزار انتقال دهنده فرهنګ بیګانګان به کار می رفت اما در سالیان اخیر که از یک سو رسانه ها و وسایل ارتباط جمعی ارزان و فراوان شدند و از سوی دیګری هم جنګ تحمیلی بر این کشور سیطره شوم خود را ګسترانید و حضور نظامی بیګانګان همزمان با شدت تهاجم فکری و فرهنګی غرب بر این سرزمین سیطره جست، ملت بیچاره ما که هنوز لقمه نانی برای خوردن نمی یابد از کثرت شبکه های رادیویی، تلویزیونی، مجله و اخبار، انترنت، شبکه های کیبلی و دش آنتن ما لامال است.
این که این همه رسانه ها چه به خور مردم ما می دهند در مورد مثال های زیادی زنده و عملی وجود دارند.
به نمایش گذاشتن روابط نا مشروع بین دختر و پسر از ورای سریال های مبتذل بیگانه، که بدون شک منافی ارزش های والای دینی و اجتماعی ما شمرده می شود، بار دار شدن دختر خانمی از طریق روابط نا مشروع و بعد عزیز شمردن همان ثمره روابط نا مشروع، به مسخره گرفتن روابط زنا شوهری و خانوادگی(که برای بدست آوردن کلید یک موتر طلایی باید خانمی بتواند کفش پایش را بر فرق شوهرش درست نشانه گیرد) که از طریق برنامه های کاپی شده از تلویزیون های خارجی در این جا به نمایش گذاشته می شود، تبادله الفاظ و محاورات بی معنا همراه با موسیقی مبتذل و ده ها و حتی صد ها مثال دیگر وجود دارد که با توجه به آن می توان ادعا کرد که برخی رسانه های ما به خصوص رسانه های دیداری به نام سنت شکنی و یا به اصطلاح آنها تابو شکنی، در راستای ارزش زدایی و زمینه سازی برای گسترش فرهنگ بیگانه گام می نهند و با تطبیق پروژه های دیگران، بنیاد های دیرینه دین و جامعه ما را مورد تاخت و تاز قرار می دهند.
با این حال و با توجه به وضعیت اجتماعی کشور، تعلیم و تربیه نسل جوان و رفتار و اخلاق افراد جامعه به سادگی می توان درک کرد که کثرت رسانه ها پس از سقوط نظام طالبان در افغانستان، اگر از یک سو گامی در راستای آزادی بیان و آزادی رسانه ها شمرده می شود، به همان حد در راستای تهاجم فکری و فرهنگی بیگانگان بر سرزمین ما همکاری و همیاری نموده اند.
پس چه باید کرد ای اقوام شرق؟
بدون شک و شبهه رد مکمل همه رسانه ها و نشرات آن، یا بیهوده خواندن جمعی رسانه ها هدف و مقصد این نگارش نیست، بی انصافی خواهد بود اگر از جوانب مثبت کثرت رسانه یی در کشور یاد آور نگردیم، همچنان آزادی بیان و آزادی رسانه ها طی بیش از یک و نیم دهه اخیر، یکی از دست آورد های است که انکار از آن ممکن نیست. اما آنچه از نقش رسانه ها در ترویج فرهنگ بیگانه تذکر به عمل آمد، به جای خود حقایقی اند که متأسفانه برخی از رسانه های ما به خصوص رسانه های دیداری و شنیداری به آن مبادرت ورزیده اند که نباید چنین می شد.
در حالیکه در یک کشوری که ۹۹ در صد از اتباع آن پیرو دین اسلام باشند و کشوری که سالهاست قربانی جنگ، خشونت، انتحار و انفجار است، باید رسانه ها مطابق نبض اکثریت جامعه به پیش رفته و بیشتر به فرهنگ، ارزش ها و منافع علیای ملت و کشور خویش فکر کنند، نه این که زمینه ساز گسترش فرهنگ بیگانه گردیده، حتی نسل های آینده این جامعه و این کشور را به سوی دیگری برانند.
به همین گونه حکومت و مقامات اجرائیوی نظام حاکم نیز مکلف اند تا به این سراسیمگی موجود در عرصه نشرات رسانه یی خاتمه داده و نگذارند کثرت رسانه یی و آزادی رسانه ها در کشور جنگ زده باعث ایجاد کشمکش ها و جار و جنجال های اجتماعی دیگری در این جا گردد.
در این راستا سرمایه داران و بازرگانان با درک و چیز فهم کشور نیز مسؤولیت دارند تا با سرمایه گذاری در راستای خیر و فلاح جامعه، زمینه ساز فعالیت رسانه های مفید و اصلاحی گردیده و به این ترتیب نگرانی آنعده از خانواده ها و به صورت مجموعی جامعه را که از تهاجم فرهنگ بیگانه و راه یافتن فرهنگ غربی به داخل منازل و افکار اعضای خانواده های شان، رنج می برند، با بدیل مناسب و موزون، رفع نمایند.
پایان